دیدگاه اسلام درباره رابطه‏ های دوستانه میان دختر و پسر

دیدگاه اسلام درباره رابطه‏ های دوستانه میان دختر و پسر

درباره میزان و چگونگی حضور زنان و دختران در اجتماع و مجلس‏هایی که خواه ناخواه به اختلاط با مردان می‏انجامد، دو نظریه مطرح است:1
1. نظریه اضطرار
  ------------------
بنا بر این نظریه، ارتباط زن با مرد نامحرم، باید به موارد ضرورت محدود گردد. در نتیجه، در محیط‏های اجتماعی نیز تا حد توان، باید این برخوردها و ارتباط‏ها کاهش یابد تا زمینه انحراف‏ها و تحریک‏ها به حداقل برسد.
2. نظریه اختلاط
 ------------------
بنابراین نظریه، جداسازی یا محدود کردن حضور زنان در اجتماع نه تنها مفید نیست، بلکه به احساس محرومیت و حریص‏تر شدن افراد به جنس مخالف می‏انجامد و میزان حساسیت و تحریک‏پذیری افراد را در این زمینه بالا می‏برد. همچنین سبب محروم شدن دختران و زنان از پیشرفت علمی و اجتماعی و اقتصادی می‏شود و از شکوفایی استعدادهای آنها جلوگیری می‏کند. پس باید با گسترش اختلاط و حضور بیشتر زنان و دختران در محیط‏های اجتماعی، این حساسیت‏ها کم شود و در این زمینه‏ها، عادی‏سازی صورت گیرد تا بدین وسیله، نگاه جنسیتی به زن و مرد، جای خود را به نگاه انسانی دهد. البته باید حدود شرعی مانند حجاب در این زمینه رعایت شود، ولی گفت‏وگو و حتی ارتباط صمیمی میان دختر و پسر اگر به نگاه شهوانی و تماس بدنی نینجامد، اشکالی ندارد. همچنین بر این‏گونه رفتار، زمینه ازدواج‏های آگاهانه و شناخت بهتر از شریک آینده زندگی را به وجود می‏آورد و به استحکام نهاد خانواده کمک می‏کند. پس باید تنها بر رعایت حدود شرعی تکیه کنیم، نه جداسازی.
نقد و بررسی
 ----------------
در ارزیابی این دو نظریه باید گفت در آموزه‏های اسلام افزون بر حدودی مثل حجاب و حفظ حریم در روابط میان زن و مرد نامحرم، حدی از جداسازی در محیط‏های اجتماعی نیز توصیه شده است؛ یعنی در اسلام، اختلاط و ارتباط‏های غیرلازم میان نامحرمان، مناسب دانسته نشده است و تلاش می‏شود این امور کاهش یابد. بنابراین، نمی‏توان نظریه اختلاط را برابر با آموزه‏های اسلامی دانست، ولی این فرضیه که جداسازی، سبب ایجاد حساسیت بیشتر و حریص‏تر شدن افراد می‏شود، تا حدی پذیرفتنی و برابر با واقع است. اگر در کنار این جداسازی و اختلاط نداشتن، دیگر آموزه‏های اسلام، مانند آسان شدن ایجاد روابط مشروع (با ازدواج دایم و موقت) جدی گرفته شود و افزون بر رعایت تقوا و پاک‏دامنی، امکان برآوردن شایسته نیازهای غریزی برای افراد وجود داشته باشد، این حساسیت، به احساس محرومیت و حرص تبدیل نمی‏شود؛ یعنی در حد احساسی عادی خواهد بود و کمتر زمینه‏های آزار روحی و تحریک جدی و سرانجام انحراف را به وجود می‏آورد. در عوض، با رواج دادن اختلاط زن و مرد، زمینه تحریک و انحراف و حتی تبدیل شدن گرایش‏های جنسی به بیماری‏های روانی مثل سادیسم بسیار بیشتر می‏شود، چنان‏که تجربه غرب در این زمینه و آمار بالای آزارهای جنسی همکاران و هم‏کلاسی‏ها در کشورهای غربی، گواهی بر این مطلب است.2
در صورت اختلاط، حساسیت افراد به جنس مخالف، اندکی کاهش می‏یابد، ولی هرگز از میان نمی‏رود. حتی اگر فرض شود مردی که مدت‏ها با چندین زن در یک مجموعه کاری ارتباط دارد، پس از مدتی نسبت به آنها حالتی عادی پیدا کند و حساسیت خود را از دست بدهد، پیوسته این امکان وجود دارد که با تحریک‏های خواسته یا ناخواسته، گرایش‏های جنسی در او بیدار شود و در برخوردهای پیاپی، او را به احساس محرومیت یا انواع انحراف‏ها مبتلا کند. غریزه جنسی در انسان، غریزه‏ای بسیار قوی است که شاید سرکوب شود، ولی نابود نمی‏شود و در تماس‏ها و ارتباط با جنس مخالف به ویژه میان دختران و پسران مجرد، همیشه احتمال تحریک شدن آن وجود دارد. این نظریه که اختلاط سبب می‏شود نگاه انسانی جای‏گزین نگاه جنسی شود و حساسیت‏ها و تحریک‏ها و در نتیجه، جرم‏ها و انحراف‏ها کاهش یابد، از واقع‏بینی به دور است.
همچنین این نظر که اختلاط، به شناخت بهتر دختر و پسر از یکدیگر پیش از ازدواج و در نتیجه، استحکام بیشتر خانواده می‏انجامد، توجیه مناسبی برای تجویز اختلاط نیست؛ زیرا این ارتباط‏ها در عمل، موجب تقویت جاذبه‏های سطحی است؛ یعنی هوس را حاکم می‏سازند و عقلانیت را کم‏رنگ می‏کنند. در نتیجه، بسیاری از این‏گونه انتخاب‏ها چندان هم سنجیده و معقول نیستند و پس از گذشت مدتی، ناسازگاری در ویژگی‏های باطنی افراد رخ می‏دهد و زندگی را با مشکل روبه‏رو می‏سازد.
اگر در انتخاب‏ها، نخست، خاستگاه خانواده که ریشه فکری و اخلاقی افراد است، شناسایی شود، بسیاری از ویژگی‏های باطنی و حقیقی افراد را می‏توان شناخت و پس از آن، ویژگی‏های ظاهری را نیز ارزیابی کرد. در نتیجه، انتخاب‏ها، بسیار عاقلانه‏تر می‏شود و بنیان زندگی حاصل از آن نیز استوارتر خواهد بود. البته برای اینکه دختر و پسر هر چه بیشتر از ویژگی‏های فردی یکدیگر شناخت پیدا کنند، افزون بر تحقیق از دوستان و آشنایان و برقراری گفت‏وگوهایی میان دختر و پسر، مناسب است آن دو برای مدتی به صورت موقت و با محرمیت شرعی ـ با در نظر گرفتن محدودیت‏ها و حفظ شرایط و با نظارت خانواده‏ها ـ با هم ارتباط داشته باشند تا در صورت ناهم‏خوانی روحیه‏ها بتوانند به راحتی در قصد ازدواجشان تجدیدنظر کنند. البته این امر، در شرایط امروز جامعه ما کاملاً پذیرفته نیست و به فرهنگ‏سازی نیاز دارد.
به هر حال، اینکه برای شناخت بیشتر دو طرف، اختلاط را توصیه و همه جامعه را تحریک‏پذیر کنیم، عاقلانه نیست و به افزایش انحراف‏ها و گسترش روابط ناسالم و نامشروع می‏انجامد که پی‏آمدهای منفی آن، گریبان‏گیر فرد و جامعه می‏شود. همچنین این باور که جداسازی، از پیشرفت زنان جلوگیری می‏کند، درست نیست؛ زیرا ایجاد فضاهای آموزشی یا کاری یا تشکل‏های اجتماعی که در آن زن و مرد کمترین تماس را داشته باشند، کاملاً امکان‏پذیر است و هرگز رشد و شکوفایی استعدادها، به محیط‏های مختلط نیاز ندارد. افزون بر اینکه شرکت زنان در هر نوع فعالیتی ـ حتی اگر با شرایط روحی و جسمی آنان، ناسازگار باشد ـ نوعی پیشرفت برای آنان نیست. اینکه مسئولیت بزرگ زنان در خانواده؛ یعنی پرورش فرزندان و حفظ نهاد خانواده را از فعالیت‏های سازنده اجتماعی جدا بپنداریم و ایفای نقش اجتماعی را تنها در بیرون از محیط خانه جست‏وجو کنیم، اندیشه‏ای نادرست است. بنابراین، نظریه اختلاط و عادی‏سازی بر اساس آموزه‏های اسلامی پذیرفته نیست.
در نظریه اضطرار نیز نوعی ابهام در تعریف و تعیین مصداق‏های اضطرار وجود دارد. به طور کلی، در روابط میان زن و مرد نامحرم، جدا از مواردی مانند لمس کردن و تماس بدنی که بدون تردید حرام است، بسیاری از برخوردها و رفتارها پیش می‏آید که از نظر شرع نمی‏توان آنها را حرام دانست، مانند صحبت کردن و روابط عادی روزانه که در تعامل‏های اجتماعی وجود دارد. چه بسا برخی از این روابط در شرایطی شبهه‏ناک و فسادانگیز برقرار شوند که این امر، بیشتر به قصد افراد و شرایط آنها بستگی دارد. از همین رو، نمی‏توان حکم یکسانی برای همه این ارتباط‏ها بیان کرد. بنابراین این نظریه که ارتباط مرد و زن نامحرم باید به موارد ضروری محدود شود، ابهام دارد؛ زیرا منظور از اضطرار و ضرورت، کاملاً مشخص نیست. آیا منظور تنها مواردی است که خطر مالی یا جانی وجود دارد یا اینکه رفتن دختران و زنان برای تحصیل به محیط‏هایی که در آن‏جا با مردان در ارتباط هستند، دربردارنده همین ضرورت خواهد بود؟ چه ملاکی برای تعیین موارد ضرورت و تشخیص اولویت‏ها وجود دارد؟ برای برطرف کردن این ابهام‏ها و جلوگیری از برداشت‏های نادرست از این نظریه، نظریه دیگری را نیز می‏توان طرح کرد.

3. نظریه معروف
 

------------------
این نظریه بر آن است تا در میان گستره‏ای از رفتارهایی که لزوما از نظر شرعی حرام نیستند، رفتارهای مطلوب از نامطلوب تشخیص داده شود. در بسیاری از رفتارها مانند نگاه، صحبت‏کردن، "نیت "، تعیین‏کننده است، ولی از آن‏جا که نیت، امری شخصی و درونی است، نمی‏توان تمام هنجارهای اجتماعی را بر مبنای آن تعریف کرد و تنظیم امور اجتماعی را به امری شخصی وا نهاد. ازاین‏رو، در این موارد، ملاک روشن‏تری باید ارائه شود که دیگر افراد و جامعه‏ها نیز آنها را تشخیص دهند. علامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر آیاتی مانند "وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ. " (نساء: 19) یا آیه "وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفًا. " (احزاب: 32)، "معروف " را به منزله یک اصل قرآنی برای زندگی اجتماعی زن به شمار آورده است.
واژه "معروف " سی و هشت بار در قرآن آمده است که نوزده مورد آن، به نوعی به زنان مربوط است. پس در ارتباط با زنان، روش "معروف " یک اصل قرآنی است. راغب در مفردات در تعریف معروف می‏گوید: "أَلْمَعْرُوفُ إِسْمٌ لِکُلِّ فِعْلٍ یعْرَفُ بِالْعَقْلِ أَوِ الشَّرْعِ حُسْنُهُ؛ معروف، اسم هر فعلی است که با عقل یا شرع خوبی آن شناخته شود. " علامه طباطبایی رحمه الله نیز می‏فرماید:
معروف؛ یعنی امری که انسان با ذوق اجتماعی‏اش می‏شناسد و آن را شایسته می‏داند. کار معروف؛ یعنی کار نیک که پیوسته با دلیل عقل و قانون شرع و فضیلت اخلاقی و آیین ادب مقرون است.3
در زمینه روابط میان زن و مرد نیز برای تشخیص میزان و چگونگی حضور دختران و زنان در اجتماع و رفتارهای مطلوب یا نامطلوب میان زن و مرد و دختر و پسر در محیط‏های اجتماعی، باید به عُرف پسندیده که بر اساس قوانین و جهت‏گیری‏های شرعی و آداب جمعی عقلانی است، مراجعه کرد؛ یعنی روش پسندیده‏ای که با حدود عقل و شرع و فطرت سازگار باشد و جامعه دینی نیز آن را بپسندد.
چه بسا در محیطی علمی، میان زن و مرد یا دختر و پسر، با رعایت حدود شرعی، بحث‏های علمی رایج باشد. ضرورت به معنای خاص آن در این مورد مطرح نیست، ولی این امر خلاف عرف پسندیده جامعه نیست، هر چند شاید در محیطی دیگر، همین امر خلاف معروف باشد. البته صحبت کردن دو جوان مجرد، معمولاً خالی از گمانه‏زنی‏ها نیست. برای مثال، احوال‏پرسی و گفت‏وگوهایی که میان بستگان در مهمانی‏های فامیلی مرسوم است، اگر در محیط‏های دیگر و با اشخاص دیگری صورت پذیرد، برابر با معروف نیست یا صحبت استاد و دانشجو در کلاس، با خارج از کلاس، متفاوت است.
در سیره معصومین (ع) نیز توجه به شرایط و انگیزه‏ها و عرف پسندیده در مسائل مختلف وجود داشته است. برای مثال، پیامبر به زنان سلام می‏کرد، ولی امیرالمؤمنین علی (ع) از سلام کردن به زنان جوان کراهت داشت.4 بی‏گمان، سیره عملی این دو بزرگوار، بیش از آنکه با نظریه اضطرار سازگار باشد، با نظریه معروف هم‏خوانی دارد. همچنین در تاریخ آمده است که برخی از صحابه، همراه پیامبر برای دیدار به خانه حضرت زهرا (س) می‏رفتند یا اینکه صحابه به عیادت آن بزرگوار می‏آمدند. همچنین حضرت زهرا (س) در موارد مختلفی با برخی اصحاب مانند سلمان، بلال و دیگران صحبت می‏فرمود. حتی ایشان از سلمان که مردی سال‏خورده بود، خواست تا به خانه ایشان بیاید و به او دعای نور را آموخت. همچنین سلمان گاهی در کارهای خانه به ایشان کمک می‏کرد.5 این‏گونه ارتباط‏ها یا نگه‏داری زکریای سال‏خورده از مریم جوان و سرکشی به او و نیز مذاکره‏های سلیمان و بلقیس که بیشتر جنبه سیاسی و دینی دارد و نیز رفتار موسی با دختران شعیب (ع)،4 همه مطابق با عرف پسندیده‏ای است که در چارچوب قانون‏های شرع قرار دارد.
شاید در عمل، پی‏آمدهای نظریه معروف و اضطرار در بیشتر موارد، تفاوتی نداشته باشد، ولی در نظریه معروف، ملاک مناسبی برای تشخیص موارد مطلوب از نامطلوب به چشم می‏خورد. افزون بر اینکه این نظریه، انعطاف‏پذیری بیشتری دارد و در چارچوب احکام شرعی، با اوضاع جامعه در دوران‏ها و شرایط مختلف انطباق‏پذیر است. همچنین این نظریه بیشتر اثباتی است؛ یعنی روابط اجتماعی را در حد معروف می‏پذیرد، ولی نظریه اضطرار بیشتر نفی‏کننده است و هر گونه رابطه را جز در موارد اضطرار نفی می‏کند.
توجه داشته باشیم که عرف، همواره در آستانه دگرگونی است و باید به سمت بهترین عرف که بیشترین تناسب را با فطرت و شرع و عقل انسانی دارد، گام برداشت. در این راستا، باید عالمان دین و انسان‏شناسان و جامعه‏شناسان عرف‏سازی کنند تا عرف جامعه را دیگران به انحراف نکشانند و به تدریج از الگوی مطلوب دور نسازند.6 در پایان این بخش، شایسته است به ماجرای برخورد موسی (ع) با دختران شعیب (ع) که در آیات 23 تا 26 سوره قصص آمده است، به عنوان الگویی از برخورد اجتماعی پسندیده میان دختر و پسر اشاره شود. موسی که جوانی رشید بود، پس از فرار از دست سربازان فرعون و چند روز پیاده‏روی و خستگی زیاد، به چاه آبی در کنار شهر مدین می‏رسد. در قرآن چنین می‏خوانیم:
و هنگامی‏که به (چاه) آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آن‏جا دید که چارپایان خود را سیراب می‏کنند و در کنار آنها دو زن را دید که گوسفندان خود را مراقبت می‏کنند(، ولی به چاه نزدیک نمی‏شوند. موسی) به آنها گفت: کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمی‏دهید؟) گفتند: ما آنها را آب نمی‏دهیم تا چوپان‏ها همگی خارج شوند و پدر ما پیرمرد کهن‏سالی است. (به همین خاطر ما مجبوریم این کار را انجام دهیم.) موسی (به گوسفندان آنها) آب داد. سپس رو به سوی سایه آورد و گفت: خدایا هر خیر و نیکی بر من فرستی، من به آن نیازمندم. ناگهان یکی از آن دو (دختر) به سراغ او آمد و در حالی که با حیای کامل گام برمی‏داشت، گفت: پدرم از تو دعوت می‏کند تا مزد سیراب کردن گوسفندان ما را به تو بپردازد. هنگامی که موسی نزد او (شعیب) آمد و سرگذشت خود را شرح داد، [شعیب] گفت: نترس، از قوم ظالم نجات یافتی. یکی از آن دو (دختر) گفت: ای پدر، او را استخدام کن؛ چون بهترین کسی را که می‏توانی استخدام کنی، فردی است که نیرومند و امین باشد. (قصص: 23 ـ 26)
پیام‏ها و نکته‏های این آیه را می‏توان به شرح زیر بیان کرد:
1. در این داستان آمده است که دختران شعیب، جدای از جمعیت مردان ایستاده بودند و این، نشانه حیای آنان است.
2. دختران در پاسخ موسی (ع) که پرسید چه می‏کنید، گفتند چون پدر ما پیر است، ما این مسئولیت را بر عهده گرفته‏ایم. از این مطلب برمی‏آید که در صورت امکان بهتر است این‏گونه کارها به مردان واگذار شود، ولی اصل حضور دختران در اجتماع و محیط‏های کاری با رعایت حدود شرعی مانعی ندارد.
3. گفت‏وگوی میان موسی (ع) با دختران شعیب در حد لازم خلاصه می‏شود و با وقار و متانت همراه است، به گونه‏ای که حتی موسی (ع) پس از کمک به دختران، بی‏درنگ به سایه و محل استراحتش باز می‏گردد.
4. خداوند در قرآن می‏فرماید دختر شعیب (ع) که برای دومین بار نزد موسی آمد و پیغام پدرش را به او رساند، با "استحیاء "، یعنی حیا و وقار و متانت کامل گام برمی‏داشت.
در توضیح این ماجرا، در روایتی آمده است هنگامی‏که موسی (ع) با دختر شعیب (ع) همراه شد تا او را پیش پدرش ببرد، در میان راه، چون باد بر جامه‏های دختر می‏پیچید و حجم بدنش ظاهر می‏شد، موسی (ع) به او گفت شما از پشت سر من بیا و در راه مرا راهنمایی کن؛ زیرا من از کسانی هستم که به پشت سر زنان نگاه نمی‏کنند. همچنین وقتی دختر شعیب (ع)به پدر پیشنهاد داد که موسی (ع) را استخدام کند، پدرش از او پرسید: چگونه به امانت‏داری موسی پی برده‏ای؟ دختر گفت: چون او راضی نشد که من پیش روی او راه روم که مبادا نظرش بر پشت سر من بیفتد.7 این رفتار موسی (ع) و دختران شعیب (ع) را می‏توان نمونه مناسبی از برخوردهای اجتماعی مطلوب میان دختر و پسر به شمار آورد. 

پی‌نوشت‌ها:
 

1. قسمت مهمی از مطالب این بخش برگرفته است از: مقاله "تحلیلی بر روابط دختران و پسران دانشجو "، مجموعه مقاله‏های نخستین هم‏اندیشی بررسی مسائل و مشکلات زنان، دفتر تحقیقات و مطالعات زنان، قم، 1380، صص 675 ـ 698.
2. بر اساس نظرسنجی هفته‏نامه ساندی تایمز، چاپ لندن، بیش از نیمی از زنان رده‏های بالای مشاغل حرفه‏ای و 30% کارکنان امور اداری و دفتری در انگلستان و 77% آنان در امریکا با مزاحمت‏های مدیران و همکارانشان در محیط کار روبه‏رو هستند. روزنامه کیهان، 28/9/1370، به نقل از: هفته‏نامه ساندی تایمز. همچنین در گزارش جاناتان راس، روزنامه‏نگار انگلیسی، در پی پژوهش‏های روان‏شناسانه، بیشتر مردان غربی نسبت به زنانی که با آنان از صبح تا شام در ارتباط هستند (مثل همکار و هم‏کلاسی و...) در آرزوی آمیزش همراه با خشونت شدید، حتی در حدّ قتل هستند. (نک: ابوالقاسم مقیمی حاجی، جوانان و روابط، قم، مرکز مطالعات و پژوهش‏های فرهنگی حوزه علمیه قم، 1380، به نقل از: ثریا مکنون و مریم صانع‏پور، بررسی تاریخ منزلت زن از دیدگاه اسلام، ص211).
در بخش مربوط به بررسی اخلاق جنسی در غرب، آمارهایی از ناهنجاری‏های جنسی خواهد آمد.
3. نک: تفسیر المیزان، ج2، ص328، تفسیر آیه 228 سوره بقره.
4. نک: وسائل الشیعه، ج20، باب132 از ابواب مقدمات نکاح، ح25518.
5. بحارالانوار، ج43، صص 28، 62، 66، 76، ح33، 53، 59 و 63 .
6. نک: آل عمران: 37؛ نمل: 44؛ قصص: 23 ـ 25.
7. مقاله "تحلیلی بر روابط دختران و پسران دانشجو "، صص 675 ـ 695.
8. نک: تفسیر نمونه، ج16، صص 55 ـ 65 ؛ محمدباقر مجلسی، حیات القلوب، تاریخ پیامبران علیهم‏السلام، قم، انتشارات سرور، چ1، 1375، ج1، صص 600 و 601 .
9. در طول تاریخ ادبیات همه کشورها، عشق که رابطه‏ای عاطفی است، معمولاً میان زن و مرد جلوه می‏کند. بنابراین، این رابطه عاطفی از گرایش‏های جنسیتی جدا نیست. فروید، عشق را اساسا پدیده‏ای جنسی می‏داند و آن را والایش غریزه جنسی می‏شمارد، ولی هورنای معتقد است لزوما ارتباطی میان محبت و گرایش جنسی نیست؛ یعنی این‏گونه نیست که پس از هر محبتی، انگیزه شهوانی باشد، ولی او نیز رابطه نزدیک میان این دو و تأثیر ناخودآگاه این دو بر هم را می‏پذیرد. مزلو نیز می‏گوید مفهوم عشق و روابط جنسی دوچیزند، ولی در زندگی افراد سالم به هم می‏پیوندند و کمتر جدایی‏پذیرند. نک: محمدباقر کجباف، روان‏شناسی رفتار جنسی، صص 49، 62 و 66؛ نیز کارن هورنای، عصبانی‏های عصر ما، ترجمه: ابراهیم خواجه نوری، ص 191
موریس دبس نیز معتقد است: غریزه جنسی کم‏کم در نوجوانان به ویژه پسران، با تأثیر مستقیم و غیرمستقیم بر تمام اعضا و قوای بدن قوت می‏گیرد تا جایی که در 17 و 18 سالگی، مالک اصلی احساسات انسان می‏شود و تمام تظاهرهای محبت‏آمیز انسان از غریزه جنسی سرچشمه می‏گیرد. (نک: گفتار فلسفی (جوان)، ص307).
10. نک: کنز العمال، ج3، ص373، ح7000.
11. وسائل الشیعه، ج20، باب35 از ابواب مقدمات نکاح، باب ان النکاح الحلال ثلاثة اقسام، ص86، ح25098.
12. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، چاپ شرکت افست، 1359، بخش هفتم، صص 157ـ175، بخش یازدهم، صص 300 ـ 346.
13. نک: سید محمدکاظم طباطبایی یزدی، عروة الوثقی، قم، اسماعیلیان، 1374، چ3، ج2، ص628 ، مسئله سوم از کتاب النکاح.
14. نک: همان، ص627.
15. وسائل الشیعه، ج20، باب 2 از ابواب مقدمات نکاح، ص20، ح24918.
16. برای نمونه، پیامبر فرموده است: "إِتَّخِذُوا الْأَهْلَ فَإِنَّه أَرْزَقَ لَکُمْ؛ اهل همسر و خانواده برگزینید؛ زیرا این امر موجب افزایش روزی‏تان می‏شود. " نیز فرمود: "ما یمْنَعُ الْمُؤْمِنَ أَنْ یتَّخِذَ أَهْلاً؟ لَعَلَّ اللّه‏َ یرْزُقُهُ نَسَمَةً تُثْقِلُ الْأَرْضَ بِلا إِلهَ إِلاّ اللّه‏ُ؛ چه چیزی مانع می‏شود که مؤمن اهلی برگزیند؟ شاید خداوند فرزندی روزی‏اش کند که زمین را با لا اله الا اللّه‏ (ایمان و توحید) سنگین گرداند. " نک: وسائل الشیعه، ج20، باب 1 از ابواب مقدمات نکاح، صص 14 و 15، ح24900 و 24902؛ نک: وسائل الشیعه، ج21، باب استحباب تکثیر الاولاد و باب استحباب اکرام الولد الصالح و طلبه و حبّه و... از ابواب احکام الاولاد.
17. پیش‏تر در حدیثی آمد که امام علیه‏السلام به فردی که ازدواج نکرده بود، ولی کنیزانی داشت، فرمود: "تو عزب نیستی "، ولی این به معنای دارای "اهل " بودن صاحب کنیز نیست. بر همین اساس، آورده‏اند: زراره بر امام صادق علیه‏السلام وارد شد. حضرت پرسید: ای زراره، آیا تو متأهل هستی؟ عرض کرد: خیر. حضرت فرمود: پس چگونه بر تجرّد مانده‏ای، در حالی که جوان هستی؟ زراره جواب داد: کنیزانی می‏خرم... . " (وسائل الشیعه، ج20، باب 12 از ابواب ما یحرم بالکفر و نحوه از کتاب نکاح، ص560، ح26347). از این روایت استفاده می‏شود که در عرف روایات و نزد اصحاب ائمه نیز داشتن کنیز به معنای متأهل بودن نبوده است.
18. "وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیها وَ جَعَلَ بَینَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً ... ". روم: 12
19. "یا مَعْشَرَ الشَّبابِ، مَنِ اسْتَطاعَ مِنْکُمُ الْباهَ فَلْیتَزَوَّجَ، فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ وَ أَحْفَظُ لِلْفَرْجِ " مستدرک الوسائل، ج14، باب1 از کتاب النکاح، ص153، ح16350.
20. "ما مِن شابٍّ تَزَوَّجَ فِی حَداثَةِ سِتَةِ إِلاّ عَجَّ شَیطانُهُ یا وَیلَهُ! عَصَمَ مِنِّی ثُلُثَی دِینِهِ فَلْیتَّقِ اللّه‏َ الْعَبْدُ فِی الثُّلُثِ الْباقِی "، مستدرک الوسائل، ج14، باب 1 از ابواب النکاح، ص149، ح16331.
21. وسائل الشیعه، ج20، باب 23 از ابواب مقدمات نکاح، ص61، ح25037.
22. همان، ص64، ح25047.
23. "مِنْ حَقِّ الْوَلَدِ عَلی والِدِهِ ثَلاثَةٌ: یحَسِّنُ اسْمَهُ، وَ یعَلِّمُهُ الْکِتابَةَ، وَ یزَوِّجُهُ إِذا بَلَغَ ". وسائل الشیعه، ج21، باب 88 از ابواب احکام الاولاد، ص482، ح27646.
 

منبع: : کتاب "بررسی روابط دختر و پسر در ایران و راه‌کارهای اصلاحی آن "